• زمان انتشار : 1400/10/25 - 12:05
  • بازدید : 43
  • بازدید کننده : 43
  • زمان مطالعه : 5 دقیقه

تلاشی ماندگار، برای رحمتی بی زحمت

چندسالی بود که قطرات باران، خاک های تفتیده منطقه لارستان بزرگ را به خوبی نوازش نداده بود. و همه چشم انتظار باران.

سید کامران علوی _ مدیر روابط عمومی شهرداری لار



 



چندسالی بود که قطرات باران، خاک های تفتیده منطقه لارستان
بزرگ را به خوبی نوازش نداده بود. و همه چشم انتظار باران.



 



تابستان گرم و خشک جای خود را به پاییز بخشید. مردمان
مهربان این کهن شهر تشنه، طبق معمول هرساله، بلکه امیدوارتر از سال قبل، خود را برای
یک سال پربار آماده می کردند.



 



"موزیری؛ " پرنده ای که به اعتقاد گذشتگان
منطقه، پیام آور نزول رحمت و سرسبزی است و چندسالی بود که خود را از چشم ها مخفی کرده
بود؛ در کوچه و بازار دیده می شد.



 



همه آماده برای پذیرایی از نزول رحمت الهی. لایروبی
برکه ها که به امید باران از ماهها قبل آغاز شده بود با شدت بیشتری ادامه یافت.



 



مجموعه خدمات رسان شهرداری لار هم همراه و همگام با
مردم به میدان آمده بود. لایروبی رودخانه های فصلی شهر یکی پس از دیگری انجام می شد.
جوی ها و کانال ها از وجود شاخ و برگ درختان پاک می شد.



 



زمستان زیبا از راه رسید. دل های پاک مردمان این خطه
از جنوب، همچنان امیدوار. شهر آماده و مهیا.



 



چند روزی بود که رادیو و تلویزیون بارش باران را نوید
می داد. همه و همه با خوشحالی تمام این خبر را برای همدیگر نقل می کردند.



 



لحظه موعود فرا رسید. لکه های ابر در آسمان خودنمایی
کرد. ذره ذره بر تعدادشان افزوده شد.



 



آری، یکشنبه دوازدهم دی ماه بود. قطره های باران آرام
آرام خود را در دل این خاک سالها چشم انتظار جای داد. شادی دلها را فرا گرفت.



 



کم کم باران زمین را شست و هوا را تازه کرد. بعد از
ظهر همان روز، کمی باران شدت گرفت. مردم همچنان شاد و خوشحال، در کنار خانواده. عده
ای در خانه، عده ای در شهر و عده ای هم در اطراف شهر، همچنان نظاره گر باران.



 



ولی این نیروهای شهرداری بودند که باز مثل همیشه در
وقت و زمانی که همه دوست دارند در کنار خانواده به شادی زندگی را سپری کنند، کانون
گرم خانواده را رها کرده و برای رفاه حال همنوعان، خود را به دل خطر زدند تا خدای ناکرده،
این رحمت برای کسی سبب زحمتی نباشد.



 



با آنکه از ماهها پیش، نیروهای شهرداری به خوبی به وظایف
خود عمل کرده بودند و اطلاعیه ها و هشدارهای لازم نیز از راههای مختلف در اختیار شهروندان
قرار گرفته بود، باز هم نیروهای پرتلاش و خستگی ناپذیر این مجموعه، با دغدغه تمام اوضاع
را زیر نظر داشتند.



 



کم کم باران شدت گرفت. از شدت باران و وزش باد، درختانی
قامتشان خم شد. در جاهایی از شهر، کمی آب جاری شد.



 



تلاشگران شهرداری که از آغازین ساعات شروع بارندگی در
صحنه بودند، شاخ و برگهای شکسته را یکی پس از دیگری از مسیر تردد شهروندانی که برای
دیدن باران به خیابان آمده بودند، جمع می کردند. برای جلوگیری از جاری شدن آب در شهر
تمام تلاششان به کار گرفته بودند.



 



ساعت از ده شب گذشته بود. آسمان دیگر آرام و قراری نداشت.
قطره های باران با شدت تمام خود را به زمین می رساند. کم کم خیابان ها خلوت شد. شهروندانی
که تا دقایقی پیش در خیابان ها نظاره گر باران بودند، برای رفاه و آرامش به خانه ها
بازگشته بودند.



 



اما این نیروهای شهرداری بودند که مثل همیشه، در خیابان
ها بودند و خود را برای ستیز با آب، آماده می کردند. باران امان نمی داد. انگار آسمان دل پر دردی داشت.



 



رودها جاری شد. لحظه به لحظه شدت باران بیشتر و بیشتر
می شد. هر چه زمان می گذشت آب رودها بالاتر می آمد.



 



نیروهای شهرداری همچنان پرتلاش، انگار خواب و خستگی
برایشان معنا نداشت. مدیران و معاونان، کارمندان و کارگران این مجموعه در یک رنگ و
لباس برای رفاه و سلامت شهر و همشهریان به صحنه آمده بودند.



 



اندک اندک آب جاری در رودخانه ها، قصد جولان دادن در
کوچه پس کوچه های شهر را داشتند. در بعضی جاها هم کم کم آب از کوهها سرازیر می شد.



 



ناگهان در نقطه ای از شهر، سنگی از کوه غلتید و سقف
خانه ای را ویران کرد. جوانی را به کام مرگ
کشاند. دیگر کسی آرام و قراری نداشت. حالا دیگر نیروهای مردمی هم با نیروهای شهرداری
و دیگر نهادهایی که برای رفاه و آسایش مردم، خواب و آرامش را از خود دریغ کرده بودند،
همراه شدند. بعضی از خانه ها را آب گرفته بود.



 



همه و همه تلاششان این بود که با کمترین اتفاق ناخوشایندی
شب را سپری کنند و همت و غیرت این جهادگران نتیجه داد.



 



آرام آرام سپیدی صبح خودنمایی می کرد. آسمان آرام گرفته
بود. بیشتر کسانی که برای آرامش شهر تلاش کرده بودند حالا به خانه هایشان رفته بودند.



 



ولی در این میان، نیروهای شهرداری و تعدادی از نیروهای
مردمی و اداری بودند که همچنان در شهر حضور داشتند.



 



صبحی دیگر از راه می رسید. نیروهای شهرداری شهر را برای
شروعی دوباره آماده می کردند. خیابان های شهر از گل و لای باقی مانده از باران پاک
می شد. همچنان تلاش ها ادامه داشت تا چهره شهر مانند قبل شود. تلاشی ماندگار و نتیجه
بخش.



 



ولی این پایان راه نبود. نیروهای شهرداری از آن روز
تا کنون، حتی بدون لحظه ای درنگ، تمام تلاششان این است که اگر دوباره مثل آن شب باران
ببارد، اندکی غم و اندوه به دل کسی راه پیدا نکند.

  • گروه خبری : اخبار شفافیت,اسلایدشو وسط صفحه
  • کد خبر : 579
کلیدواژه ها
مدیر سیستم
خبرنگار

مدیر سیستم

آمار بازدید از سایت
25532 نفر
همه بازدیدکنندگان
611 نفر
بازدیدکنندگان امروز
4 نفر
بازدید این صفحه
2 نفر
کاربران آنلاین
عبارت خود را درج و جهت جستجو "Enter" را بفشارید
تنظیمات قالب